محل تبلیغات شما

دیروز غروب برای انجام یه کاری تصمیم گرفتم که یه مسیری رو پیاده برم و کارم رو انجام بدم، موقعی که داشتم بر می گشتم، از کنار یه خیابونی رد شدم که بوی جگر و کباب به مشامم رسید،در همون لحظه، کودک درونم  هوس کرد و ازم خواست که بهش جیگر بدم، اولش  توجهی نکردم و دستش رو گرفتم وگفتم که ول کن بابا، خیلی خستم، بریم که زودتر به خونه برسیم،

ولی هفت هشت قدمی که جلوتر رفتیم،دلم براش سوخت و گفتم که بیا برگردیم و بریم بخوریم،

 رفتم داخل اون خیابونه و با ردیای بوی کباب، محل مورد نظر رو پیدا کردم و رفتیم داخل مغازه ،سه تا آقا  اونجا نشسته بودن،

به فروشنده گفتم که چند سیخ چیگر برام درست کنه، ازم پرسید که می برین ؟ گفتم  نه همینجا می خورم و نشستیم جای شما خالی ،دو نفری -من و کودک درونم- با هم خلوتی کردیم.

بعدش خیلی خوشحال بودم از اینکه به درخواستش پاسخ دادم و حس خوبی داشتم.

حالا اگه سالها قبل بود، اصلا چنین کاری نمی کردم و با خودم جملات زیر رو می گفتم:

- چه معنی ای داره که بخوای تنهایی بری بشینی و جیگر بخوری؟

- دلت میاد بچت نیست بری چیزی بخوری؟ از گلوت پایین میره؟

-یه مادر و همسر خوب که نباید تنهایی جایی بره و چیزی بخوره یا بهش خوش بگذره

- و جملات مشابه اینچنینی که از بخش والدم صادر می شد 

ولی الان چند سالی هست که روی خودم کار کردم تا در اینگونه مواقع ،مثل خود سالهای قبلم و در واقع مثل مادر عزیزم نباشم که اگه مثلا جایی می رفت که چیز خاصی می خورد،یا بهش خوش باید می گذشت، اون خوراکی و مهمونی رو به خودش زهر می کرد و تمام حواسش به این بود که کاش الان بچه هام هم بودن، کاش همسرم هم بود و .البته باید بگم  تا اونجایی که ممکن بود تنهایی امکان نداشت جایی بره، ولی اگه یه وقتی براش پیش می اومد،اینطوری رفتار می کرد

ولی من مدتیه تعاریف جدیدی برای خودم ایجاد کردم،حرفه من بهم یاد داد که یه مادر خوب باید حواسش به خودش هم باشه تا بشه یه مادر شادتر که از تشعشعات این حس و حال خوب، خونوادش هم بهره مند بشن.

پس تو دوست عزیزم،حواست به کودک درونت باشه که سرخورده و مریض نشه، چون هر چقدر اون سالم تر باشه، رضایت بیشتری رو در زندگی تجربه می کنین

نظر شما چیه؟

اگه دوست داشتین می تونین ماجرای قبلی من رو هم که در مورد کودک درونه ببینین

این دفعه حالشو می گیرم

بدبخت شدم-نمیشه کاریش کرد

تقلب تقلبه، کوچیک و بزرگ نداره

یه ,رو ,هم ,مادر ,کودک ,گفتم ,یه مادر ,و با ,گفتم که ,کرد و ,حواسش به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها