محل تبلیغات شما



  • این دفعه اگه ببینمش،می دونم بهش چی بگم که تا آخر عمر یادش بمونه
  • باید فکر کنم چی بهش بگم که حسابی حالشو بگیرم
  • می دونم که حساسیتش چیه، این دفعه کاری می کنم که اشکشو در بیارم

فکر می کنین که چند درصد از آدمها از این جملات در زندگیشون استفاده می کنن؟

بنظر شما حال خودشون و رابطشون خیلی خوبه؟

با این سبک تفکر چه چیزهای مثبتی بدست میارن؟

چقدر خوبه وقتی که در روابطمون دچار مشکل میشیم، جور دیگه ای از خودمون سوال بپرسیم:

  • چکار می تونم انجام بدم که این مشکل رو حل کنم؟
  • دفعه بعد که می بینمش، چی می تونم بهش بگم که حس خوبی پیدا کنه؟
  • چه مهارتی رو باید یاد بگیرم که توی رابطه هام حال خوبی داشته باشم و حال خوبی رو هم منتقل کنم؟
  • چطور می تونم حواسم رو جمع کنم که دست روی نقطه حساسیتش نذارم ؟

خوشحال میشم سوالات خوبی رو که بلدید و به بهتر شدن رابطه ها و حال آدمها کمک می کنه ، در قسمت نظرات بنویسین

ممنونم از توجهتون


وقتی داشتم به این شکل نگاه می کردم، از خودم پرسیدم که چقدر توی زندگی پیش اومد که با مشکلی مواجه شدم و در وضعیت شکل شماره یک قرار گرفتم و چند بار هم سعی کردم که با پیدا کردن راه حل، مثل شکل شماره 2 عمل کنم؟ خیلی های دیگه هم توی زندگیشون در وضعیت شماره یک قرار می گیرن و کاری نمی کنن مثلا زن و شوهری که به دلیل بلد نبودن مهارتهای ارتباطی تنش های زیادی رو دارن و فکر می کنن که به ته خط رسیدن و هیچ راهی برای برون رفت از مشکلشون نیست اینها فقط غصه می خورن و ناامیدن و فکر می کنن که دنیا به آخرش رسیده و دائما جملات منفی ای مثل بدبخت شدم- من اصلا شانس ندارم- توی این وضعیت نمیشه هیچ کاری کرد و . را با خودشون تکرار می کنن. و البته درست هم فکر می کنند چون وقتی که هیچ کاری برای حل مشکل انجام نشه و فقط و فقط بنشینی و غصه بخوری و نگران باشی، مسلما سالها هم که بگذره، هیچ تغییری بوجود نمیاد. شما چگونه اید؟ وقتی با مشکلی در زندگیتون مواجه میشید، سعی می کنین که آدم شماره یک باشین یا آدم شماره دو؟ برای اینکه بخواهیم آدم شماره دو باشین، بنظرتون باید چه مهارتهایی رو یاد بگیرین؟


دیروز همسرم تعریف می کرد که ظاهرا متوجه شده بودن که در یکی از خونه های شهر. مقدار قابل توجهی دستکش های بیمارستانی بصورت قاچاق انبار شده و وقتی که از محل مورد نظر بازدید کردن دیدن که مقدار قابل توجهی دستکش که از چین وارد شدن ، در کیسه هایی نگهداری می شدند و بعد در بسته هایی که تاریخ تولید و انقضا هم داشت بسته بندی می شد

نکته تاسف برانگیز ماجرا در این قسمت بود که در این محل ،مرغ و خروس و سگ و اسب هم نگهداری می شدند. یه لحظه فکر کنید که از نظر بهداشتی چه شود؟

قراره  این دستکش ها در بیمارستانها توزیع و استفاده بشه

داشتم با خودم فکر می کردم که واقعا این آدمها حتی یک درصد هم فکر نمی کنن که عواقب این کار می تونه گریبان همسر،فرزندان و یا عزیزان خودشون رو هم بگیره؟

یعنی اصلا این احتمال وجود نداره که بصورت اتفاقی، فردی از اعضای خانواده خود این افراد راهی بیمارستانی بشن  و همین دستکش های غیر بهداشتی نصیب اونا بشه؟

چوب تلنگر رو برداشتم و به خودم زدم که خودت چقدر حواست هست که درست کار کنی و زندگی کنی؟ آیا خودت جایی کم فروشی نمی کنی؟

بعضی وقتها ما کارهای دیگران برامون خیلی فاجعه و بد بنظر می رسه و ممکنه به مدل دیگه و در سطحی کوچکتر هم خودمون داریم یه کارهایی انجام می دیم که بنظرمون هم نمیاد که خب ممکنه این کار هم به نوعی  تقلب و  یا کم فروشی  حساب میشه

پس بیایم پرونده خودمون رو دقیق تر بررسی کنیم و اگه یه جایی که حتی ممکنه خیلی کوچیک و بی اهمیت جلوه کنه، داریم زیرابی می زنیم و تقلبی می کنیم و توجیهمون هم اینه که بابا حالا مگه چی میشه، مردم دارنهمون جا به خودمون هشدار بدیم که ضربه های سنگین تری از جای دیگه و کسی دیگه ممکنه بخوریم .

بیایم از این به بعد متعهدانه تر زندگی کنیم چون وقتی به اولین مهره دومینو ضربه بزنیم در نهایت آخرین مهره روی سر خودمون بر می گرده.


نمی تونم دیگه کاریش کنم چون:

  • ما ژنتیکی اینطوری هستیم،زود عصبانی میشیم
  • مامان من هم زود رنجه،من هم به اون رفتم
  • بابام  خیلی مغروره، من هم از اون به ارث بردم

آیا شما این جملات رو قبول دارین؟

اگه جوابتون مثبته، پس مفاهیم یادگیری مهارت،خودسازی،تغییر و . کلا زیر سوال میره، چون هرکسی بصورت ژنتیکی، یک سری خصوصیات منفی رو به ارث می بره که با این نوع طرز فکر، یعنی اینکه تا آخر عمرش باهاش هست و براش نمی تونه کاری انجام بده.

ولی واقعیت  رو با این مثال توضیح میدم:

حتما همه شما براتون پیش اومده که وسیله ای رو خریدین، ولی سالها از زمان خریدش گذشته و هیچ استفاده ای ازش نکردین، در واقع، درسته که این وسیله رو دارین، ولی به نوعی بود و نبود اون ، هیچ تاثیری بر زندگی شما نذاشته، چون خودتون نخواستین که ازش استفاده کنین.

پس با توجه به این موضوع،،ژنتیکی بودن و به ارث بردن بعضی چیزها رو هم می تونیم اینطور نگاه کنیم که اون ژن خاص رو هم میشه ازش استفاده نکرد و بدون کاربردش گذاشت.

وقتی می دونیم که فلان ژن رو داریم،می تونیم با یادگیری مهارتهای مرتبط و خودآگاه شدن نسبت به اون و انتخاب عملکرد درست تر، غیرفعالش کنیم تا برامون بشه یک وسیله ای که سالها داریم، ولی ازش استفاده نمی کنیم

شما می خواین از کدوم وسایلی که به ارث بردین،استفاده نکنین و اثرش رو غیر فعال کنین؟

 



سیگار نکش، ضرر داره

فست فود نخور، ضرر داره

چایی داغ نخور ،سرطان زاست

این جملاتی رو که همه ما بارها و بارها شنیدیم، به سلامت جسمی مون مربوط میشه. سوالم از شما اینه که اگه بخواین یه ارزیابی صادقانه از خودتون داشته باشین، چند درصد به سلامت جسمی تون اهمیت میدین و براش کاری انجام میدین و چند درصد حواستون به سلامت روانیتون هست؟

این هفته، هفته سلامت روانه. به همین مناسبت ازتون می خوام که هر چقدر تا حالا برای سلامت روانتون ارزش قائل بودین، بیاین و از همین لحظه به بعد، با یادگیری یک سری از مهارتها، میزان این توجه رو افزایش بدین.

خوراکیهای مضر روانتون رو بشناسین و به نحوی برنامه ریزی کنین که در رژیم زندگیتون ،کمتر از اونها استفاده کنین،خوراکیهایی مثل نگرانی، عصبانیت،کینه،حسادت رو با خوراکیهایی مثل خندیدن،دوست داشتن خود، در لحظه زندگی کردن و . جایگزین کنین.

مطمئنا هر چقدر بیشتر به این بعد از سلامتتون توجه کنین ، خودبخود تاثیرش رو روی سلامت جسمی تون هم می تونین ببینین.

درصد توجه شما به سلامت روانتون چقدره؟
آیا حاضرین این درصد رو بالاتر ببرین؟
چه کارهایی می خواین انجام بدین؟

زنگ خطری برای والدین

شمایی که از همسرت راضی نیستی و مشکلات رابطه ای زیادی رو به دوش می کشی، کودک شما انتخاب مناسبی برای درد دل کردن و تخلیه احساسات منفی نیست. لطفا کمی مسئولانه تر به این موضوع بنگرید.

اگه خودتون رو پدر و مادر دلسوزی می دونید که آینده فرزندتون براتون مهمه و دوست دارین که اونها از سلامت عاطفی و هیجانی برخوردار باشن، باید بیشتر حواستون رو جمع کنین که از همسرتون و مشکلاتی که باهاش دارین، برای اون تعریف نکنین.

لطفا نگین که اون باید بدونه که پدرش.،اون باید بفهمه که مادرش.

اینها فقط عذر بدتر از گناه است که کارتون رو باهاش توجیه می کنین.



چند روز پیش مراجع متاهلی داشتم که وارد رابطه با نفر سومی شده بود و خودش می گفت اصلا فکر نمی کردم که اینطوری درگیر بشم،این خانم تعریف می کرد که چون با رئیسشون هم مسیر بودن،اون آقا هر روز ایشون رو به خونشون می رسوندن و در ابتدا همه چیز کاملا عادی بود و مشکلی احساس نمی شد و حتی همسر این خانم هم در جریان بودن تا اینکه بعد از مدتی .

خیلی وقتها از مراجعینم می شنوم که اصلا فکرش رو هم نمی کردند که روزی درگیر این موضوع شوند و می گن مثلا از اول می گفتم که خب همکارمه، مگه چی میشه ؟ دارم باهاش درددل می کنم، یا خب رئیسمه، مگه چی میشه که هر روز منو تا خونه می رسونه و .

شما خودتون چقدر این "مگه چی میشه ها" را در زندگی و روابط کاری و اجتماعی تون بکار می برین؟ و یا از زبان دیگران می شنوین؟

کمی بیشترحواستون به چهارچوب روابطتون با دیگران باشه، بعضی وقتها موضوعات پیش پا افتاده و عادی ای مثل یه درد دل ساده، یه کنجکاوی و . شروع یک لغزندگی رو می تونه باعث بشه. نگید که من حواسم هست،چون این جمله ایه که از خیلی از افراد شنیدیم و بعدها داستان از قرار دیگری شد.

خیلی از این موضوعات پیش پا افتاده و مگه چی میشه ها داستان غم انگیز امروز مراجعین منه که زندگیشون دچار بحران شده.

 

کمی بیشتر تامل کنید و رابطه های اجتماعی خود را هوشیارانه تر مدیریت کنید و با یادگیری مهارتهای ارتباطی ،رابطه خود با همسرتان را پایدارتر نمایید.


بنظر شما کسی پیدا میشه که بگه من از اینکه همسرم بهم خیانت کنه، هیچ مشکلی ندارم؟ مسلما برای هیچ زن و مرد سالمی خوشایند نیست که همسرشون به زندگی مشترک بی تعهد باشه و با نفر سومی وارد رابطه بشه. حالا با توجه به این موضوع،فکر می کنین که چند درصد از آدمها شش دانگ حواسشون به رابطشون هست و دارن براش کاری انجام میدن؟ چند درصد از افراد به دنبال این هستن که مهارت رابطه موثر رو یاد بگیرن و اون رو در زندگیشون اجرا کنن؟ چند نفر به دنبال این هستن که رفتارهای مخرب و دافعه دار رو از زندگیشون حذف کنن؟ چقدر از افراد، نیازها و خواسته های همسرشون رو می شناسن و برای پاسخ دادن به اونها کاری انجام میدن؟ اگه قرار باشه که به همه این موارد بی توجه باشیم،چرا انتظار داریم که همه چیز سر جای خودش باشه و هیچ اتفاقی هم نیفته؟ به مراجعم میگم که به همسرت ابراز احساس می کنی؟ جواب میده که نه بابا، پررو میشه، از فرد دیگه ای می پرسم که نمی خوای دست از این رفتارهای مخرب کنترل گری و بازجویی ها و . برداری؟ میگه که اگه ازش نپرسم که دیگه خیالش راحته و هر کاری دلش خواست می کنه. وقتی که ظرفهای نیاز یک نفر توسط همسرش پر نشه و بهش بی توجهی بشه و با دیدگاهی مثل"پررو میشه"یا"مگه اون به خواسته های من توجه می کنه که من کاری براش انجام بدم" و . به رابطه نگاه بشه، بنظر شما خیلی عجیب و غریبه که این فرد ناخواسته و یا خواسته به طرف نفر سومی لیز بخوره که می بینه داره ظرفهای نیازش رو پر می کنه؟ البته باید همین جا تاکید کنم که حرف من این نیست که هر کسی در رابطه با همسرش کمبودی احساس می کنه، مجوزی داره برای خیانت و اصلا مورد تایید من نیست . این موضوع رو از این جهت عنوان کردم که بیشتر از همیشه در فکر آبیاری باغچه زندگی مشترک و وجین علفهای هرز رابطتون باشید.


سوالی که خیلی از ماها بارها در زندگیمون شنیدیم این بوده که" معمولا چه ساعتی از خواب بیدار می شوی"

خیلی از ماها برای اینکه از خواب بیدار بشیم، ساعتی کوک می کنیم، موبایلمون رو زنگ میذاریم و یا به کسی دیگه میگیم که ما رو بیدار کنه.و بارها و بارها این نوع از بیداریها را در زندگیمون تجربه کردیم

امروز داشتم به این موضوع از یه بعد دیگه نگاه می کردم ،

اینکه چند درصد از ما، بیداری واقعی رو در زندگیمون تجربه کردیم؟

چند درصد مون هنوز خوابیم و تا حالا هیچ چیزی نتونسته ما رو از خواب غفلت از خیلی از چیزهای مهم بیدار کنه؟

چند درصد از ما، برای این نوع از بیداری،برای خودمون زنگهایی رو تعریف کردیم که با شنیدن اونها بهمون تلنگری وارد بشه و از خواب غفلت بیدار بشیم؟

و چند درصد از ماها زدیم و تمام زنگهایی که خواستن ما رو بیدار کنن رو داغون کردیم که بیدار نشیم؟

بیداری واقعی یعنی اینکه:

چقدر به خودآگاهی رسیدیم؟

چقدر خودارزیابی داریم؟

اصلا حواسمون به کیفیت زندگیمون هست؟یا فقط زنده هستیم

چقدر به دیگران توجه داریم که به اونها آسیب نزنیم؟

چقدر داریم در لحظه زندگی می کنیم؟

و .

شما با چه چیزهایی به بیداری واقعی رسیدین ؟

 

و چه کارهایی انجام دادین که این نوع از بیداری رو تجربه کردین؟


دیروز یکی داشت کلیپی رو می دید، اون چند دقیقه ای که مشغول بود،دائما آه و واویلا و نوچ نوچ می کرد و معلوم بود که حالش بد شده، توی همون لحظه دوستش صداش کرد و اون همونطوری که چشمش به گوشیش بود، گفت که یه لحظه صبر کن، بذار این کلیپ رو برای گروه . بفرستم بعد میام پیشت.

آژیر چوب تلنگرم به صدا دراومد و از خودم پرسیدم : وقتی در فضای مجازی، چیزی رو می خونم ،می شنوم و یا می بینم و موضوعاتش حالم رو بد می کنه، چقدر حواسم هست که حداقل، منتشرش نکنم؟ آیا ما برای انتشار مطالب در فضای مجازی از فیلتر اخلاق و حال خوب استفاده می کنیم؟

می دونین جنس این فیلتر چیه؟ و چه چیزهایی ازش رد نمیشه؟

- چیزهایی که حال دیگران رو بد می کنه

- موضوعاتی که از موثق بودنش مطمئن نیستیم

- چیزهایی که شخصیت کسی رو زیر سوال می بره

- موضوعات خصوصی ای که در فضای مجازی درز پیدا کرده و دست به دست چرخیده

و حالا شما بگین که دیگه چه چیزهایی از این فیلتر رد نمیشه؟ آیا دوست دارین شما هم از این فیلتر استفاده کنین؟ پس بیاین از این لحظه به بعد روی گوشیتون نصبش کنین من که چند ساله نصب کردم و خیلی هم از کارکردش راضی ام☺


دیروز غروب برای انجام یه کاری تصمیم گرفتم که یه مسیری رو پیاده برم و کارم رو انجام بدم، موقعی که داشتم بر می گشتم، از کنار یه خیابونی رد شدم که بوی جگر و کباب به مشامم رسید،در همون لحظه، کودک درونم  هوس کرد و ازم خواست که بهش جیگر بدم، اولش  توجهی نکردم و دستش رو گرفتم وگفتم که ول کن بابا، خیلی خستم، بریم که زودتر به خونه برسیم،

ولی هفت هشت قدمی که جلوتر رفتیم،دلم براش سوخت و گفتم که بیا برگردیم و بریم بخوریم،

 رفتم داخل اون خیابونه و با ردیای بوی کباب، محل مورد نظر رو پیدا کردم و رفتیم داخل مغازه ،سه تا آقا  اونجا نشسته بودن،

به فروشنده گفتم که چند سیخ چیگر برام درست کنه، ازم پرسید که می برین ؟ گفتم  نه همینجا می خورم و نشستیم جای شما خالی ،دو نفری -من و کودک درونم- با هم خلوتی کردیم.

بعدش خیلی خوشحال بودم از اینکه به درخواستش پاسخ دادم و حس خوبی داشتم.

حالا اگه سالها قبل بود، اصلا چنین کاری نمی کردم و با خودم جملات زیر رو می گفتم:

- چه معنی ای داره که بخوای تنهایی بری بشینی و جیگر بخوری؟

- دلت میاد بچت نیست بری چیزی بخوری؟ از گلوت پایین میره؟

-یه مادر و همسر خوب که نباید تنهایی جایی بره و چیزی بخوره یا بهش خوش بگذره

- و جملات مشابه اینچنینی که از بخش والدم صادر می شد 

ولی الان چند سالی هست که روی خودم کار کردم تا در اینگونه مواقع ،مثل خود سالهای قبلم و در واقع مثل مادر عزیزم نباشم که اگه مثلا جایی می رفت که چیز خاصی می خورد،یا بهش خوش باید می گذشت، اون خوراکی و مهمونی رو به خودش زهر می کرد و تمام حواسش به این بود که کاش الان بچه هام هم بودن، کاش همسرم هم بود و .البته باید بگم  تا اونجایی که ممکن بود تنهایی امکان نداشت جایی بره، ولی اگه یه وقتی براش پیش می اومد،اینطوری رفتار می کرد

ولی من مدتیه تعاریف جدیدی برای خودم ایجاد کردم،حرفه من بهم یاد داد که یه مادر خوب باید حواسش به خودش هم باشه تا بشه یه مادر شادتر که از تشعشعات این حس و حال خوب، خونوادش هم بهره مند بشن.

پس تو دوست عزیزم،حواست به کودک درونت باشه که سرخورده و مریض نشه، چون هر چقدر اون سالم تر باشه، رضایت بیشتری رو در زندگی تجربه می کنین

نظر شما چیه؟

اگه دوست داشتین می تونین ماجرای قبلی من رو هم که در مورد کودک درونه ببینین


 

امروز داشتم نگاهی به فایلهای کامپیوترم می انداختم که چشمم به این متن افتاد ، نمی دونم نویسندش چه کسیه، ولی خودم عاشق این متن هستم و فکر می کنم هر روز باید مرورش کرد.


"برای امروز تو
وقتی برای هم کم می شویم،خالی یکدیگر را با چیزهای دیگری پرمی کنیم
در یک زندگی خالی از عشق، نمی توان احساس خرسندی کرد
واین خالی شدن از هم، از روزی اتفاق افتاد
که خیالمان از داشتن یکدیگر راحت شد
ومثل کتاب ارزشمندی در کتابخانه مان
گمان کردیم برای توجه کردن، عشق ورزیدن و
اهمیت دادن فرصت هست
وخانه ما از این خیال آسوده پرواز
عشق خالی شد."

 

جا داره که این متن رو هزاران بار بخونیمش و با اندکی تامل در تک تک جملات اون، اقدامی بکنیم.

*کاری کنیم که برای عزیزانمون کم نباشیم

*هر لحظه از زندگی، قدردان داشته هامون باشیم و بی تفاوت از کنار اونها نگذریم.

*و تا اونجایی که می تونیم،قدردانی هامون رو به زبون بیاریم و فکر نکنیم که فرصت داریم.

یادمون باشه که خیلی زود دیر میشه.

بیاین از همین الان تصمیم بگیریم و کاری متفاوت انجام بدیم تا خالی هامون با چیزهای دیگه پر نشه.

موافقین؟
بنظر شما چه کارهایی می تونیم انجام بدیم؟

https://www.aparat.com/v/lwJhS

بعد از دیدن ویدئوی بالا برامون بنویسین که حال کودک درون شما چطوره؟

حالش رو می پرسین؟

تحویلش می گیرین؟

شما هم تجربه ای دارین از وقتهایی که کودک درونتون فعال بوده و جملاتی رو از دیگران شنیده باشین؟


یکی از مباحث کارگاهی که برگزار کرده بودم، گوش کردن فعال بود، گفتم  اگه ما یاد بگیریم که به شیوه درستی به دیگران گوش کنیم، بخش زیادی از مشکلات ارتباطی مون از بین میره و روابط صمیمانه تری رو با دیگران تجربه می کنیم، متاسفانه چون بعضی هامون نه تنها این هنر رو نداریم، برعکس، با شیوه های نادرست گوش کردن ، احساسات طرف مقابلمون رو زخمی می کنیم و باعث میشه که فاصله روابط عاطفی بیشتر و بیشتر بشه.

          

 قبل از اینکه توضیحی بدم ،از شرکت کنندگان پرسیدم که کیا فکر می کنن که شنونده فعالی هستن و خوب گوش می کنن؟

چند نفر دستشون رو بالا آوردن و بعد من ازشون خواستم که به عنوان یک شنونده فعال به حرفهایی که می زنم گوش کنند تا واکنش هاشون رو ببینیم که واقعا این مهارت رو دارن یا خیر؟(البته باید بگم که کلی هم در این قسمت خندیدیم)

جمله من این بود:

- دیشب خیلی بد خوابیدم،چون کارگاه داشتم، اونقدر استرس داشتم که اصلا نتونستم بخوابم

و  حالا پاسخ چند نفر رو که خودشون فکر می کردن شنونده خوبی هستن در زیر ببینین:

یکیشون گفت: من با اعتماد به نفسی که از شما به عنوان یک مشاور سراغ دارم، بعید می دونم که استرس داشتین☺

یک نفر دیگه فقط به من نگاه کرد ، بدون اینکه کلمه ای به زبون بیاره

سومی گفت که اتفاقا من هم عین شما،  چون خیلی دوست داشتم که امروز توی این کارگاه حضور داشته باشم،از هیجان نتونستم بخوابم

یه نفر دیگه گفت: کاملا طبیعیه که استرس داشته باشین، من هم اگه بودم می خواستم این کارگاه رو برگزار کنم، استرس می گرفتم

بنظر شما این افراد از هنر گوش کردن فعال برخوردار بودن؟

اگه نه،چرا؟؟


چقدر از این جملات رو شنیدین و یا خودتون بارها به زبون آوردین؟

-مردم خیلی بد شدن.

-مردم خیلی شدن

-مردم خیلی زرنگ شدن.

- مردم خیلی

می تونم بپرسم این مردمی که ما میگیم کیا هستن؟

آیا اونها در یه فضای جداگانه دیگه ای غیر از ما زندگی می کنن؟

آیا ما مردم محسوب نمیشیم؟

بیایید کمی عمیق تر فکر کنیم و متعهدانه و اخلاقی زندگی کردن رو از خودمون شروع کنیم،

من وقتی خوب زندگی کنم

تو وقتی خوب زندگی کنی

من و تو می شویم مردمی که داریم ازش حرف می زنیم و گله مندیم و دردمند از اونها

 

آیا حاضری از این لحظه به بعد، کمی بیشتر خودت را شخم بزنی و علفهای هرز وجودت را هرس کنی و یک تغییر  مثبت ایجاد کنی تا به اصطلاح- همین مردم -کمی بهتر شوند و راحت تر بتوان در بین آنها زندگی کرد؟

چه کسی حاضر است؟



چه اتفاقی می افته که ازدواجی که با عشق شروع شده،با گذشت زمان به تنش و طلاق منجر میشه؟
چی میشه که فاصله عاطفی بین پدر و مادر و بچه هاشون زیاد میشه؟
چرا دو دوست نمی تونن برای یه مدت طولانی رابطه خوبی با هم داشته باشن؟

می دونستین ریشه همه ناخشنودی های انسان ها به کیفیت روابطشون بر می گرده؟

برای اینکه به خشنودی برسین، چه کارهایی رو برای بهتر شدن روابطتون انجام دادین؟

چه چیزهایی رو یاد گرفتین؟

زندگی مسیری است که همه طی می کنند، پس چه بهتر که برای خودمان ارزش قائل باشیم و با یادگیری یک سری از مهارتها این مسیر را هموارتر کنیم

شما می توانید چگونه طی کردن این مسیر را انتخاب کنید

اگه دوست دارین شادتر زندگی کنین و از روابطتون بیشتر لذت ببرین، خوشحال میشم که در کارگاه"قبولی تضمینی در روابط عاطفی"که روز جمعه بیستم دی ماه 1398 برگزار می کنم، اطلاعاتی رو با شما به اشتراک بذارم.

با توجه به ظرفیت محدود باقی مانده لطفا از طریق زیر برای ثبت نام اقدام کنید

-ارسال پیام به دایرکت اینستاگرام من:@fatemeh.nasiriabdi

- ارسال پیام از طریق پیامک یا واتس اپ به شماره 09120766750

 

 


بعضی وقتها وقتی در یه جمعی هستم ،جملاتی رو در قالب شوخی از زبون همسران می شنوم و می بینم که بقیه هم از این نوع شوخی ها استقبال می کنن و می زنن زیر خنده و حتی گاهی اوقات، اونها هم به این نوع شوخی ها دامن می زنند.

مثلا وقتی اختلاف نظری بین زوجی پیش میاد، آقاهه به شوخی میگه، باید طلاقت بدم تا بفهمی که نباید با من اینطوری رفتار کنی و یا وقتی خانم از همسرش می پرسه که چرا دیر کردی، در جواب میگه که رفته بودم پیش اون یکی خانمم و نمونه های مشابه این مثالها

درسته که شوخی کردن خیلی خوبه و باعث میشه که حال و هوای آدمها رو عوض کنه، ولی بنظر شما شوخی با هرچیزی و به هر قیمتی؟؟!!

 

بنظر من باید برای رابطه ها حرمتی قائل باشیم و از جملات ناخوشایند در هیچ شرایطی حتی به شوخی- هم استفاده نکنیم. شاید در ظاهر،بنظر برسه که هیچ اتفاقی نیفتاده، ولی مطمئن باشین که به اندازه کافی، اثر تخریبی خودش رو ایجاد می کنه و از صمیمیت رابطه کم می کنه.

طلاق،خیانت و شوخی بردار نیستند

پس با دست خودتون،رابطه هاتون رو زخمی نکنین، بعضی اوقات ممکنه که شوخی شوخی، زخمهای رابطه، جدی بشه و عفونت کنه و باعث بشه که کل رابطه از بین بره.

 


نمی دونم چرا ازش بدم میاد و حس خوبی بهش ندارم

این جمله رو بارها از زبون بعضی از افراد شنیدم و وقتی ازشون می پرسم که مگه تو فلانی رو می شناسی؟ میگن که نه نمی شناسم و حتی بعضی اوقات هم میگن که نه حتی یه بار هم ندیدمش، فقط عکسش رو دیدم و یا اینکه فقط مطلبش رو خوندم یا.

نکته جالبش اینه  که خیلی وقتها هم  بعدا که با همین آدم بیشتر ارتباط برقرار می کنن،صد و هشتاد درجه حسشون و نظرشون تغییر می کنه.

سوالم اینه که واقعا چرا ما باید به ذهنمون اجازه بدیم که فرمون احساسمون رو در دستش بگیره و بدون هیچ دلیلی، فقط چون دلش خواسته،حس و حالمون رو بد کنه، وقتی این حس رو نسبت به کسی داشته باشیم، مسلما داریم به ظرف وجودمون ،خوراک مسموم وارد می کنیم. بنظر شما در درجه اول چه کسی ضرر می کنه؟

بیاییم با خودشناسی بیشتر و به چالش کشیدن خودمون، برای ورودیهامون فیلتر بذاریم تا جسم و روحی سالم تر داشته باشیم.

در این خصوص بهتون دو کتاب معرفی می کنم که اگه دوست داشتین مطالعه کنین

کتابهای اثر سایه و نیمه تاریک وجود دبی فورد

دبی فورد می‌گوید ما هموراه درباره‌ٔ آنچه سایهٔ درون ماست و قصد مخفی کردنش را داریم، فرافکنی می‌کنیم و به دیگران نسبت می‌دهیم. او همچنین می‌گوید کشف سایه‌ها علاوه بر آرامشی که برای‌مان در پی دارد، ما را از قضاوت کردن دیگران هم باز می‌دارد، چون می‌دانیم هر آنچه به دیگران نسبت می‌دهیم در درون خود ما هم هست

خوندن این شعر مولانا هم خالی از لطف نیست

شما چگونه فکر می کنید؟

-مریم خیلی تنبله، صبحها تا ساعت نه می خوابه

-علی خیلی بداخلاقه،هیچ وقت لبخند نمی زنه.

زهرا خیلی خسیسه،هفته ای یک بار هم چیزی برای خودش نمی خره.

محسن خیلی سرمایه داره، دو تا خونه در تهران داره.

همه جملات بالا، جملات قضاوتی است و هر کسی با توجه به خط کشی که در دست خودش داره، بقیه رو دقیقا با همون اندازه گیری می کنه و دیگران رو قضاوت می کنه که تنبل، ثروتمند، بداخلاق و . هستن و خودش هم تصورش بر اینه که داره درست فکر می کنه و بر همین اساس هم به دیگران واکنش نشون میده.

در واقع در اینگونه موارد، درست و غلطی وجود نداره،اون چیزی که هست، تفاوت آدمهاست که اگه اون رو بپذیریم، روابط بهتری رو با دیگران تجربه می کنیم و در زندگیمون آرامش بیشتری داریم.

اگه یاد بگیریم که بجای قضاوتی نگاه کردن، فقط نگاه مشاهده گر داشته باشیم، هم خودمون و هم دیگران حال بهتری داریم.یعنی هر اتفاقی که میفته و یا هر رفتاری رو که می بینیم، فقط عین همون رو بدون تفسیر و تحلیل نگاه کنیم، مثلا  بگیم که" مریم هر روز نه صبح از خواب بیدار میشه" و دیر و زود بلند شدنش رو دیگه از ذهن قضاوتگرمون حذف کنیم. و بجای اینکه هر چیزی رو با خط کش خودمون اندازه بگیریم، بگیم که خب اون اینطوریه.

یکی از جملاتی که بهمون کمک می کنه که بتونیم نگاه قضاوت گرمون رو به نگاه مشاهده گر تغییر دهیم، پرسیدن این سوال از خودمونه که"کی گفته که .؟"

مثلا وقتی که مریم تا ساعت نه صبح می خوابه، چون با خط کش ما "نه صبح" خیلی دیر به حساب میاد، میگیم که تنبله و قضاوتش می کنیم. ولی می تونیم بجاش از خودمون بپرسیم که"کی گفته، هر کسی تا ساعت نه بخوابه، تنبله؟" یا "کی گفته که ساعت نه صبح دیره؟"اینطوری فکرمون رو به چالش می کشیم و یاد می گیریم که نگاهی به خط کش دیگران هم بندازیم و تفاوتها رو بپذیریم.

بیایم از این به بعد، کمی در گفتار هر روزمون دقت کنیم و ببینیم که چقدر  داریم از جملات قضاوتی استفاده می کنیم و تمرین کنیم که از تعداد این جملات کمتر کنیم و نگاه مشاهده گر داشته باشیم.

موافقین؟؟

اگر جوابتون مثبته، شما نمونه هایی رو که در زندگیتون بکار می برین و یا از زبون دیگران می شنوین رو برامون بنویسین و بگین کجاهاست که سفت و سخت به خط کش خودتون چسبیدین؟

از همراهی تون صمیمانه سپاسگزارم.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها